اینجا دو جبهه بیش از همه خودنمایی میکند: جبهه انبیا و جبهه فراعنه. ما آگاهانه یا ناآگاهانه دریکی ازاین دو جبهه ایستادهایم. وقتی داستان حضرت موسی(ع) را میخوانیم، دلمان میسوزد.وقتی ازصفین ونهروان میشنویم، گویی خود در آن میدانها حاضریم. حتی امروز اگر برای ظهورکارمیکنیم،گویی درخیمهگاه حضرت حجت(عج)حاضریم.چه اینکه روایت است منتظران واقعی، گویی در رکاب اویند. این درد و شادیهای تاریخی، تعارف نیست؛ نشانه پیوند ناگسستنی روح ما با آن جبهه است.
بعضی گمان میکنند عبادت محدود به سجاده و مناجات فردی است اما حقیقت این است که هر حرکتی در گستره حیات جمعی یا عبادت است یا طغیان! توحید فقط انکار بتهای چوبی نیست؛ نپذیرفتن بتهای مدرن فناوری و تمدن شیطانی هم هست. جامعهای که علم و سیاست و اقتصادش را از طاغوت میگیرد_ هرچند پیشرفته باشد_ در ظلمات است. خدا در قرآن میفرماید: «اللهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ». نور، تنها بر دلها نمیتابد. در تمدنها هم باید جاری شود. تمدن غرب با همه ادعاهایش، «ظُلُماتٌ بعضها فَوْقَ بَعْضٍ» است اما تمدن اسلامی باید «بُیوتٍ أَذِنَ اللهُ أَن تُرْفَعَ» باشد.
منتظر واقعی کسی نیست که دست روی دست بگذارد. منتظر کسی است که جامعه را برای ظهور آماده میکند. شهیدان ما هم برای همین روزها جان دادند. نه برای نام و نشان، که برای تاریخی که باید ساخته شود. مثل زنبوری که در داستان حضرت ابراهیم(ع) قطرهای آب بر آتش نمرود ریخت. تأثیرش ناچیز بود اما جهتگیریاش مقدس. امروزهم هرحرکتی درمسیر ظهور_ هرچند کوچک_ در آن تاریخ بزرگ ثبت میشود.حتی اگردرظاهر غایب باشیم،اگر دلمان با جبهه حق باشد، گویی در میدانیم.
تاریخ، صحنه جدال دو جریان است: نوروظلمت.عصر ظهور زمانی است که این نبرد به نقطه اوج میرسد.جامعهای که امروز میسازیم، یا بهسمت «مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا» میرود یا بهسمت «یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلًا». فردا که حضرت حجت(عج) بیاید، سلمانها بازمیگردند. نه برای تکمیل ایمان فردیشان بلکه برای مشارکت در جامعهای که بالاخره رنگ خدایی گرفته.
میآیند برای شهری که «دارالحیات» است و ارکانش را اولیاءالله برپا کردهاند.
ضرورت توجه به تأثیراتی که بر جامعه میگذاریم و همچنین اهمیت سیر در وادی نور بهجای ظلمت، از نقاط قوت تاریخنگری ما در خلق آیندهای مطلوب است. این فرآیند نیازمند رنگبندیهای الهی در تمام ابعاد حیات فردی و اجتماعی ماست. اگر این طیف در ارادههای جمعی ما حاضر باشد، تاریخ لبریز از زیباترین تجلیات توحید خواهد شد.
وظیفه ما بهعنوان یک جامعه ایمانی ایجاد گسترش فرهنگ انتظار و رسیدن به آستانه ظهور است که البته این انتظار شامل عمل و تلاش همگانی میشود.
مسأله این است: میخواهیم در کدام تاریخ سهیم باشیم؟ در تاریخ انبیا یا تاریخ فراعنه؟ علم و فناوری و هنر ما، آیا از نور الهی میجوشد یا از چشمههای شیطانی؟ بندگی تاریخی، همین است: ساختن امروز برای فردایی که ظهور، نقطه عطف آن خواهد بود و این بزرگترین جهاد در عصر ماست.